عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند !

به نظر شما علت اصلي اختلاف طبقاتي چيست ؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مهر باران ، باراني براي مهرورزي و آدرس mehrbaran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 90
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 350
بازدید ماه : 350
بازدید کل : 62457
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 60
:: کل نظرات : 2

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 3

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 90
:: باردید دیروز : 42
:: بازدید هفته : 350
:: بازدید ماه : 350
:: بازدید سال : 561
:: بازدید کلی : 62457

RSS

Powered By
loxblog.Com

به تو مي گويم باراني تر باش آن پايين ترها دستان زيادي در تمناي باران تو اند . لب هاي زيادي خشكيده پس ببار !

دوست داشتن
شنبه 12 اسفند 1391 ساعت 18:49 | بازدید : 321 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

دوست داشتن به بازي الاكلنگ مي ماند ، كسي كه عاشق تر است  ، خودش را پايين مي آورد تا عشقش از بالا بودن لذت ببرد . 

به راستي تا به حال شده بي درنگ خودت را كمي به زحمت بندازي تا ديگران راحت تر زندگي كنند ؟ 

بيا و از امروز باراني تر شو ! امروز به جاي اينكه محو در تماشاي روزمرگي هايت شوي ، كمي بيشتر به اطرافيانت بنگر .

امروز زودتر از ديگران سلام كن ! به پير هاي محله تان كمك كن ! به روشن دلان شهرتان در رد شدن از خيابان كمك كن ! 

اصلا بيا و همانند خورشيد باش! 

تا به حال به حكمت و تقدير خورشيد فكر كرده اي ؟

چقدر مهربانانه و به جا زمين را گرم مي كند . 

اصلا اين روز مرگي ها باعث شدند تو حتي به مهر مهر آسمان فكر نكني ! 

انوارش با طمانينه گونه هايت را نوازش مي كنند ، كمي نوراني تر باش!

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: دوست داشتن , الاكلنگ , عاشق , عشق , خورشيد , مهر , نوراني تر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدا كنه اين دم عيدي هيچ پدر و مادري شرمنده ي فرزندانشون نشن !
شنبه 12 اسفند 1391 ساعت 18:13 | بازدید : 312 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 

خدا كنه اين دم عيدي هيچ پدر و مادري شرمنده ي فرزندانشون نشن ! 

بياييد امسال كمي با شرم خريد كنيم !

شايد چشم هاي چند دست فروش خرده سال به همان لباس و كفشي باشه كه تو مي خري !

شايد هر روز كه از مدرسه مي آيد چند ساعتي پشت ويترين مغازه به تماشا مي ايستد !

 راستي هنوز كه فيلم بچه ها آسمان يادت هست !!!

پس بيا و تنها دلخوشي چشم هاي خيره به ويترين مغازه ها رو نخر !!!

 

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , بچه هاي آسمان , شرمنده , عيد , ويترين ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آدم برفی ...
جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 11:39 | بازدید : 266 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

  

 هر روز که به مدرسه می رفتم با خودم میگفتم چقد مغرورانه مرا می نگرد. دستانش از سرما سیخ شده بود . با آن کلاه آهنی اش انگار صاحب مدرسه بود . بینی اش از سرما قرمزشده بود . چشمان سیاهش همیشه مرا نگران میکرد.

 

هرجا بودم نگاهش مرا تعقیب می کرد . شال گردنش خیلی شبیه به شال مریم –همکلاسی ام – بود

با اینکه خنده بر لب داشت اما معلوم بود خنده اش زورکی است .

روزها گذشت ، سرما را خوردم ، یعنی سخت بیمار شدم . . . دیروز دوباره مدرسه رفتم ،اثری از او نیافتم .

معلممان گفت :((آقای برفی آب شده ، رفته توی زمین . دنبالش نگرد تا سال دیگر بر نمی گرده .))

شيدايي


 

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , آدم برفي , شيدائي , مدرسه , سرما , آقاي برفي ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دل تنگی ...
جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 11:33 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 

 دلم برای کوبه ای قدیم تنگ شده دلم برای پدر بزرگ ، دلم برای قلقل سماور مادر بزرگ تنگ شده اصلا کجایند زمان های گذشته ؟ دلم برای آبی آسمان گذشته تنگ شده .دلم برای سه چرخه ی کودکیم  تنگ شده

کاش میشد دوباره پدر بزگ می آمد باهم تاب بازی می کردیم .

دل تنگ کوچه باغ های قدیمم ، کجایند دیوارهای کاه گلی ؟

دلم هوای همان قدیم را کرده .

شيدايي

 

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , دلتنگي , كوبه اي , پدربزرگ , سماور , گذشته ها , سه چرخه , كاه گلي ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
همه دلا پازلیه
جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 11:29 | بازدید : 459 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 

گاهی وقتا تو غروب لحظه ها ، حرفایی هست که براتون بگم آدما ، شهر ما شهر شلوغی است ، بی تفاوت ، بی رنگ. آدماش جور واجورند ،قطعه های پازلند . می چینیم کنار هم همدیگه رو  بی اونکه نگاه کنیم ، خودمونو آدم کنیم ، قطعه های خود رو جا کنیم . سعی می کنیم دیگرونو سوا کنیم ، یا به همدیگه وصله بدیم . کار ما همین شده ، فضولی تو کار همدیگه ، آخه جای خودمونو گم کردیم میون پازلا . گاهی وقتا یه سیاهی تو سفیدی ها می ره ، شکل پازل رو خراب می کنه . گاهی وقتا سر ماهی تو آسمون شکل می گیره ، آخه کسی نیست که بهشون گیر بده ،تو که ماهی آسمون جای تو نیست ، اسمون جای ستاره های شب ، جای خورشید و ماه مهربونه . گاهی وقتا یه مداد روی برکه می نویسه ، گاهی هم پرنده ای شناگر خوبی می شه . اینجا جایی نیست که قانونی پیدا بشه ، هممون سردرگمیم ، پازلا این همه سر و صدا دیگه بسه ، ساز خود زدن هاتون دیگه بسه . اومدیم کنار هم باهم باشیم ، مکمل و مونس من شما باشین . پس چرا جام نمی دین ، چرا منم راه نمی دین . مگه فرقم با شما دیگه چیه ، غیر اینکه من جنس سنگی دارم ، یه خدا و فرشته هایی ناب دارم . آخه پازلای جورواجور نگاه کنین ، خدا داره نگاتون می کنه ، بی سر و صدا ، صداتون می کنه . چرا نگاش نمی کنین، با سر و صدا ، صداش نمی کنین . باشه جام ندین ، نگاه اون مهربونم نمی کنین ؟  آدما بیاین با هم باشیم ، شلوغی رو رها کنین ، آروم باشین ، آروم باشین ، چند لحظه ای رها باشین . 
بیاین با هم یکی بشیم ، سفیدی رو پیدا کنیم صدا کنیم ، عشق تو دل صفا بدیم .

شيدايي

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
:: برچسب‌ها: دل نوشته , غروب , شهر شلوغ , آدما , پازل ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دوباره!
سه شنبه 8 اسفند 1391 ساعت 16:33 | بازدید : 296 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 و خورشید دوباره از شرق طلوع کرد ، گنجشک ها دوباره صبح آوازه خوانی کردند. قناری باز هم پرواز کرد و همسایه طبق هر روز خواب بود . و من باز تنها در پس کوچه های غریبانه ی وطن غرق در گمگشدگی می پریدم . بزها مثل هر روزشان با چوپان راهی صحرا شدند .

بید مجنون هنوز چشم بر زمین دوخته و لیلی تا رسیدن راه بسیار دارد . غروب را ندیدم ولی ایمان دارم مثل همیشه از غرب فرو رفته . من مطابق هر روز نا آگاه و حیران ، دهن وامانده به این جهان نا کجا آباد فکر می کنم .

 

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هوا چقد دلگیر است و کوچه امشب چه سخت غریبانه خوابیده !
سه شنبه 8 اسفند 1391 ساعت 16:29 | بازدید : 666 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 هوا چقد دلگیر است و کوچه امشب چه سخت غریبانه خوابیده !

بزرگراه همچنان چلچراغ است . سکوت کویر یزد چیز دیگری است ! ومن در این با انتهایی جهان گم شده ام! مرا دریاب !

ای سکوت بهت انگیز رویاهای چندین ساله ی رستم !

مرا دریاب !

ای تیشه ی پر ریشه ی فرهاد ! چه سخت است تنها بودن در این بی کران میخانه ی مرداب !

چه زیباست این حریر مخمل دوز دامن چین دار کویر ! وکویر این نو عروس بخت برگشته چه پر اقبال است که ستارگان را دارد ، در این دنیای پر فریب مه آلود !

چه سخت است راه رفتن در مه آلودگی حیات !چه غریبانه است نوازندگی مرجان های کف دریا ! و ساحل چه زشت گدایی دریا را میکند و دریا چه سخاوتمندانه به دامن ساحل صدف می ریزد .

آسمان چه پر ظرفیت و مهربان است که در این آلودگی هوا خفه نشده . رنگین کمان چه قوس زیبایی دارد . چه زیباست بازی رنگ ها!


امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
كاش مي شد صداي سكوت را شنيد !
سه شنبه 8 اسفند 1391 ساعت 16:26 | بازدید : 216 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 تا به حال شده هیچ چیز نشنوی ؟ یعنی همه جا ساکت شود  تا تو شاید صدای قدم های حقیقت را بشنوی. صدای پای سکوت چه رد پایی دارد؟

هرگز ، هرگز نمیشود که انسان صوتی را نشنود . حتی آن موقع که همه جا ساکت است باز در گوش هایت صدای زنگی را می شنوی که مدام سوت می کشد . اگر در شهر شلوغ زندگی کنی آنقدر هیاهو در سرت است که اگر همه ساکت شوند تو تمام حرف های روز مره را در سرت مرور می کنی . به راستی این همه سر وصدا و هیاهو برای چیست ؟ آخر این جهان چه صحنه ی مسابقه ایست که این همه شرکت کننده دارد؟ ای کاش جای این همه صدا کمی فکر می کردیم . به راستی که هدف از خلقت چیست ؟

 

 

 

 

 

 

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کودک ومالرو
سه شنبه 8 اسفند 1391 ساعت 16:24 | بازدید : 246 | نوشته ‌شده به دست شيدايي | ( نظرات )

 کودک چه غریبانه در کنج مالرو نشسته بود ، دستانش برای چانه ی کوچکش تکیه گاهی پولادین ساخته بود . هر چند بادهمبازی موهایش بود اما خودش به باد اعتنایی نداشت . کودک همچنان به مالرو چشم دوخته بود .لباسش به نازکی گلبرگ های شقایق می ماند و سردی هوا همچون تازیانه ای بی رحمانه بر صورت یخ زده اش میکوفت . با وجود کوچک بودن سال های عمرش ترس در چهره اش نقش بازی نمی کرد و فقط چشمانش دریایی از امید و انتظار بود . شاید نمی ترسید چون دو قدم آن طرف تر بید مجنون سر خم داشت . کودک همچنان به مالرو چشم دوخته بود ، خورشید در انتهای مالرو غرق می شد اما کودک همچنان به مالرو چشم دوخته بود

امام علي (ع) : با اموال خود انفاق كنيد ، از جسم خود بگيريد و به جان خود ببخشيد و در اين بخشش ، بخل و خساست نورزيد . خطبه 183 دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي ياكريم خانه مي ريزد ! چه بخشنده خداي عاشقي دارم . كه مي خواند مرا با اينكه مي داند گنهكارم !

:: موضوعات مرتبط: دل نوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد